یاسمنیاسمن، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
حسينحسين، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

كوچولوهاي شيرين من

لبخند خدا

    پسرکم 6 ماهه شد..........6ماهه که خدا معجزشو برام فرستاده و فرشته آسمونی من زمینی شده ولی ذره ای از بوی بهشتی که با خودش آورده کم نشده و هر لحظه از جای جای خونمون بوی بهشت حس میشه 6ماهه که هر لحظه دارم لبخند خدا رو میبینم و حس میکنم و هر ثانیه عاشق تر از قبل این لبخند رو به آغوش میکشم............دلبرکم،حسین من امیدوارم همونطور که با خودت شادی رو به این خونه آوردی همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه   ...
11 فروردين 1393

دختر که داشته باشی

دختر که داشته باشی،   با خود تصور می کنی   پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای خرمایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- ... و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان    دختر که داشته باشی،   خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی   که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده   به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود    و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی   انتظار روزی را می کشی که با هم   بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ   و گل های یاس سفید و زرد به ر...
10 فروردين 1393

عشق مامان

یاسمنم نفسم عشقم جونم همه زندگی من. نمیدونم تووی دنیا هیچ لذتی بالاتر از داشتن یه دختر شیرین زبون هست؟ الان ساعت ۳نصفه شبه...من هنوز بیدارم دارم به شیرینیات فک میکنم...به حرفای قندعسلت...به صورت معصوم و ناازت...عشق منی مامان.... خیلی خیلی دوست دارم...اصن خودم نمیدونم چی بگم...فک نمیکردم هیچ وقت بعد از بابات بازم عاشق بشم...فک میکردم عشق یعنی همین عشق من و علی...اما نه ...یه عشق دیگه هم هس...ولی با اون فرق داره...عشق مادر به فرزند...اینی که من توو دلمه...موندم توو کار خدا...چه جوری اینهمه عشقو توو یه قلب اندازه مشت جا میده...که هر وقت به هر کدوم سر میزنی خودش یه عمر قصه عاشقی تووش داره... دخترم گل مامان دلم پررررر می...
6 فروردين 1393

سال 92 هم داره میگذره

  من عاشق سال نو ام ....یعنی انرژی خاصی توو این روزا دارم ...بیش از حد شادم...امسال سومین ساله که عید نوروز پیش مایی گل دخترم ...ایشالله صدساله شی همیشه سالم وشاد باشی هر روز موفق تر از دیروز باشی ... میخوام حالا تا عید حال و هوای وبلاگ رو عوص کنم اینم از قالب نوروزی اینو بدون مامانی عاشقته سال نو ات هم مباررررررررررررررررررک.....   ...
19 اسفند 1392

این روزای من

این روزا که مدام خونه ام دلم بد جوری گرفته...دلم یاد قدیما رو کرده ...زمان بچگیام اون موقع خودم بودم و خودم... مخصوصا الان که نزدیک عیده...یاد خونه قدیمی بابابزرگ...روز اول عید ...بوی لباسای نو...از چند شب قبلش میشمردم چند روز مونده تا عید...تا لباسای نو ام رو به بچه های دیگه نشون بدم....بوی کوچه تهرانی...یادته ؟؟ بازی با دختردایی توو حیاط و پارک سر کوچه...چه قدر خوش بودم...نمیدونستم...زود گذشت همه چی...مگه نه؟...   بوی عیدی هامون ... عیدی های دایی محسن و دایی حسین....بابابزرگ و خاله ها...یادت بزرگ دایی...جات عجیب خالیه توی این روزای من...دلم میخواد گاهی پربزنم بیام مقداد بیام زنگ درو بزنم تو هم بیایی با ...
3 بهمن 1392

تولد 2 سالگی

اینم عکسای تولد دو سالگی که به دلیل وجود یک وروجک شیطون یه عکس واصح نداریم فدای خندت بشم من مامان ایشالله 100 ساله شی تنت همیشه سالم باشه غم توو دلت نباشه  و همیشه آرامش داشته باشی و به هر چی میخوایی برسی...خدایا دعای من مادر رو در حق فرزندم ادا کن...آمین ...
20 دی 1392