یاسمنیاسمن، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
حسينحسين، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

كوچولوهاي شيرين من

تولد 1 سالگی یاسمن خانم

روز جمعه  همین هفته مامانم و بابام  برام تولد گرفتن...خیلی دختر خوبی بودم کلی رقصیدم و خندیدم... بادکنک بازی کردم...هدیه هایی که مهمونا برام اورده بودن رو از رومیز بر میداشتم و باهاشون بازی میکردم....ولی آخراش یکم خسته شدم...کادو ها رو که باز کردن ... بعدش شیر خوردم و 1 ساعت خوابیدم....عکسامو توو ادامه مطلب ببینین....     این کارت دعوت مهمونا... . اینم عکسای زنبور کوچولو ...
3 اسفند 1391

سفر کربلا

این اولین سفر من به کربلا بود...طولانی بود اما خدارو شکر مریض نشدم...مامانی و بابایی خیلی مواظبم بودن...فقط بخاطر دندون در اوردنم یکم درد کشیدم...راستی من دیگه خوب خوب میتونم راه برم....هورا....بخاطر همین مامانی همش دنبالمه...خب اخه باید به همه جا سرک بکشم دیگه... اگه دوست دارین عکسامو توو ادامه مطلب ببینین.... در فرودگاه منتظر تحویل بار.... داخل هواپیما...اونقدر دخمل خوبی بودم اصلا گریه نکردم...کلی بازی کردم بعدش هم خوابم برد...   بابابزرگم اومده بود دنبالمون توو فرودگاه..بعدش رفتیم رستوران شام خوردیم و رفتیم هتل خوابیدیم...صبح زود رفتیم نجف زیارت امام علی...من با بابابزرگم رفتم زیار...
23 بهمن 1391

کلید برق

امروز صبح مهمون داشتیم با صدای مهمون از خواب بلند شدم....اما من هنوز خوابم میاد آخه.... بازی با کلید برق رو توو ادامه مطلب ببینین..... خب حالا چیکار کنم؟؟؟ اهان... روشن  خاموش  روشن  خاموش ...
9 دی 1391

واکسن 1سالگی

اینجا با بابام دارم میرم واکسن بزنم...میگن درد نداره اما من حرفاشونو باور نمیکنم... پشت در اتاق واکسن منتظرم تا نوبتم بشه...دوستم خیلی دردش اومده..گریه میکنه...   گریه نداره که... ...
9 دی 1391

روز تولد

دختر گلم همین الان واکسنتو زدیم...زیاد گریه نکردی مثل همیشه دختر خوبی بودی.. خانم دکتر میگفت یاسمن خانم قد بلنده...80 سانتی متر شدی قربونت بشم... همه چیت خداروشکر نرمال بود...فقط وقتی خانم دکتر میخواست وزنتو بگیره میرقصیدی و نمیذاشتی وزن ثابت بمونه  وقتی به خانم دکتر گفتیم مکعبها رو روی هم میچینی کلی تعجب کرد و گفت نی نیتون باهوشه...فداش بشم.... اومدیم خونه و خوابیدی...خسته شده بودی....   خانم دکتر گفت از امروز میتونی شیر گاو بخوری...هورا....دخترم دیگه بزرگ شده... پارسال توی همچین روزی صبح زود بلند شدم...وسایلهای تو رو برداشتم و توی ساک بیمارستان گذاشتم...دلهره عجیبی بود...بابایی می...
5 دی 1391

تولدت مبارک عزیزم....

  یاسمن مامان وبابا... تولدت مبارک امروز روز تولدته. .ایشالله 100 ساله شی...همیشه سلامت باشی...سعادتمند باشی...همیشه خوشحال باشی و خلاصه دنیا به کامت باشه.... کلی برای تولدت تدارک دیدم. .اما چون تووی ماه صفریم...میذارم بعد صفر تولد میگیرم...بعد ازاینکه از کربلا اوومدیم... اینم از طرف بابایی: دختر گلم تولدت مبارک باشه امروز سالگرد روزیه که قلب بابا برای به دنیا اومدنت تالاپ و تولوپ می کرد دل تو دلم نبود ببینمت تا چشم به این دنیا باز کردی .امیدوارم که زندگی سعادتمند و آرومی  داشته باشی .... عاشق همیشگی تو بابا  اولین نفری هم که تولدت رو تبریک گفت مامان مریم بود..مرسی... ...
5 دی 1391