سفر کربلا
این اولین سفر من به کربلا بود...طولانی بود اما خدارو شکر مریض نشدم...مامانی و بابایی خیلی مواظبم بودن...فقط بخاطر دندون در اوردنم یکم درد کشیدم...راستی من دیگه خوب خوب میتونم راه برم....هورا....بخاطر همین مامانی همش دنبالمه...خب اخه باید به همه جا سرک بکشم دیگه...
اگه دوست دارین عکسامو توو ادامه مطلب ببینین....
در فرودگاه منتظر تحویل بار....
داخل هواپیما...اونقدر دخمل خوبی بودم اصلا گریه نکردم...کلی بازی کردم بعدش هم خوابم برد...
بابابزرگم اومده بود دنبالمون توو فرودگاه..بعدش رفتیم رستوران شام خوردیم و رفتیم هتل خوابیدیم...صبح زود رفتیم نجف زیارت امام علی...من با بابابزرگم رفتم زیارت کردم....بعد رفتیم کربلا و تو هتل قصرالولیا مستقر شدیم..اینم عکسام توی حیاط هتل...
چون همه جا با ماشین این ور اون ور میرفتیم من واقعا خسته میشدم....خب هنوز نی نی ام.....
خب پس چرا نمیرسیم.....
همش با خوراکی و اسباب بازی سرمو گرم میکردن ... اما من گول نمیخورم....
لالا توو ماشین...
اینم عکسام توو یه هتل دیگه ...اول باید همه جا رو میگشتم....
اینجا هم کلاه پسر عموم رو سرم کردم
من و عمو ایاد..
زن عمو دختر نداره هی روسری سر من میکرد چادر سرم میکرد و میخندید...خب مگه خودتون چادر سر نمیکنین؟؟؟؟اون برچسب رو هم زن عمو رو دستم زده...
توو ماشین بابابزرگ....