نی نی های نازم

عسلاي مامان ،

وروجكاي اين روزا، ياسمن خط ميده حسين هم بدون فكر دنبالش ميدوه...

من و بابايي هم قلبامون تند تند ميزنه كه نكنه طوريتون بشه توو بدو بدو كردناتون...

ياسمن از اين ور اتاق ميدوه و حسين هم پشتش تند تند تاتي ميكنه ... ريسه ميرين از خنده...خوشحالم كه همديگه رو دارين ... احساس ميكنم شادي اي كه به هم ميدين بيشتر از شادي ايه كه اگه يدونه بودين من و بابايي بهتون ميداديم...گرونترين اسباب بازي هم فوقش مال 2 ساعته كه سرگرمتون كنه.... اما بازي با همديگه رو خيلي دوست دارين...

فقط حسين خيلي كوچيكه نميتونه با ياسمن خيلي بازي كنه بيشتر آسيب ميبينه...

خيلي وقت بود نيومده بودم سر بزنم و آپ كنم اخه ديگه با شما دوتا هيج وقتي برام نميمونه ...تو يه وقت مناسب ميام  و عكس ميزارم...

حسين 11 ماهگي راه افتاد الان 9 تا دندون داره از روتخت بالا ميره يكم ميدوه..تاب بازي رو خيلي دوست داره...فقط ماما بابا ني ني دد رو ميگه....خيلي هم كم ميخابه ...همش راه ميره...

ياسمن الان 2سال و يازده ماهشه... ديگه كامل  جيش و پي پي اش رو خبر ميده البته گاهي گريز هم ميزنه و خيس ميكنه خودشو ولي خيلي بهتر شده...شيشه شير هم ديگه نميخوره..حسابي خانم شده....واقعا ميگم!

عسلاي مامان عاشقتونم....

من و بابا ديگه واسه خودمون هيچي نميخواييم فقط شما دوتا...

خدايا بچه هامو به خودت ميسپرم از آسيبها و خطراتي كه من توان دور كردنشون رو ندارم ... تو ياريشون كن كه بهترين محافظي...خدايا بهترينا رو براشون ميخوام ازت...سلامتيشونو ازت ميخوام كه اگه خار به پاشون بره دنيام به هم ميريزه...

فالله خيراً حافظاً و هو ارحم الراحمين ...هذه امانتك يا اميرالمومنين.